الان امیرعباس، پسر ناز مامانش، 5 ماه و 27 روزشه!
مامانی وقتی هم سن تو بود، ابروهاش کم پشت و بور و به رنگ پوست صورتش بودند! مامانی اون وقت هنوز نمی تونست بشینه، به خاطر همین باباییش با دستش مواظبش بود که از صندلی نیفته پایین، مثل تو که هنوز نمی تونی بشینی، عزیز دلم!
اینم امیرعباسم وقتی لالا کرده!
مامانی!
امروز اومدم یه خبر قشنگ بهت بدم!
اونم اینکه عزیز دلم، امیر عباسم از پنج شنبه تا الان که شنبه هست تو داری زیاد، زیاد جابه جا میشی
البته بر خلاف تصور من که فکر می کردم سینه خیز میری، سینه خیز نمی ری!
بلکه مثل یه فرش لوله شده که باز می شه حرکت می کنی، تا به اون چیزی که می خوای بش برسی، میرسی
این اتفاق مهمی تو زندگیت هست، چون تا الان فقط به شکم می شدی و گریه می کردی که نجاتت بدیم ولی الان هم خودت خودتو نجات می دی هم هر چیزی رو که می خوای پیدا می کنی!
مامانی قربونت بره! مامانیت فدات بشه!