چند تا عکس خوشگل از پشر مامان
امیرعباس نمکی شده
تازه ایا یاد گرفتی بگی نه مخصوصا وقتی غذا نمی خوای چیزی که دوست داشته باشی دوست داری دو تا باشه و تو هر دو تا دستت نگه داری متل سکه یا ماشین کوچولو با چشمات ادا در میاری و ناز میای سرما خوردی ازت مراقبت می کنم زودترخوب شی
نویسنده :
مامان امیرعباس
16:19
بدون عنوان
پارک خیلی ذوست داری مخصوصا لیزلیزک وقتی میریم بیرون اصرار داری خودت راه بری و اونوقت وقتی یکی به سرت دست میزنه به من لبخند میزنی چوب کنجدی دوست داری
نویسنده :
مامان امیرعباس
15:15
بدون عنوان
خودت شیر کوچولو و آب می خوری بازی فکری برای خودت میسازی قهر میکنی ادا در میاری از لباس و پوشک بدت میاد
نویسنده :
مامان امیرعباس
1:28
امیرعباسو
مامانی تازه ایا با هم میریم پارک . وقتی شما لیز لیزک رو از دور می بینی لبخند با نمکی می زنی که اصلا نمی شه نرفت اونجا. بعد من می ذارمت لبه لیز لیزک و کم کم خودتو ول می کنی و من از پشت می گیرمت که سرت اذیت نشه قربونت برم خیلی دوست داری بعد میریم با وسایل ورزشی پارک بازی می کنیم عاشق کپ کردن و خالی کردن و این جور کارایی برای خودت بازی زیاد می سازی انقدر با نمک شدی که نگو نمیشه نوشت مامان که وقتی یه جاییت اخ بشه انقدر ناز میاااااااااااااااااااااای که نگو خدا نگهدارت باشه مامانی
نویسنده :
مامان امیرعباس
19:59
عزیز دلم
مامانی الان لا لا کردی هر موقع عموی بابا میاد اینجا خوابت به هم می ریزه و شبا بیدار می مونی مامانی! از خوبیات بگم که انقدر زیاده که نمی شه گفت هم عزیز مامانی هم عزیز بابایی ولی هیچ وقت اجازه نمی دی مامان و بابا فاصله شون با هم کمتر از نیم متر بشه فورا میای وسط و میگی مامانی هر بچه ای دوست داره در مورد گذشته پدر و مادرش و فامیلای نزدیکش بدونه من تو یه وبلاگ دیگه کلی خاطرات بچگی بابات و خودمو نوشتم تا وقتی خیلی بزرگ شدی بخونی ...
نویسنده :
مامان امیرعباس
15:25